تا دلمون می گیرد ناله می کنیم و گله می کنیم ، و هزاران گله ای که از خدا می کنیم ، گله درست است ، ما برای خدا چیکار کردیم که در مقابلش چیزی رو می خواهیم ، انسان باید کاری بکند تا در مقابل چیزی بخواهد، اما این در باره خدا اصلا دلالت نمی کند.
اگر ما با خدا رابطه بده بستانی داشته باشیم ، این رابطه درست نیست ، این رابطه با پروردگار پزیرفتنی نیست. همیشه گفته اند که خدا را دوست بدارید ، این درست است و از کودکی برایمان این را یک الگو قرار داده اند .
ولی خدا هم انسان را دوست می دارد ، اگر انسان همانی باشد که خداوند می گوید ، خدا هم ما رو دوست خواهد داشت .
اگر ما جلوی گناهمان را بگیریم ، اگر به قرآن خدا عمل کنیم و اگر خدا تمام کارهای را که برای ما مقدر کرده به آنها عمل کنیم واقعا خدا ما را دوست خواهد داشت.
شاید در اولین نگاه برای بعضی ها سخت باشد ، ولی باور کنید اگر بخواهیم خیلی از این کارها رو ما می تونیم انجام بدیم ولی خودمون انجام نمی دیم.
به گناهانی که انجام داده ام فکر می کنم ، بسیار است و خیلی از آنها رو آگاهانه انجام داده ام ، در حالی که گزینش داشتم و برای خود می تونستم انتخاب کنم ، بدترین را در مقابل بهترین انتخاب کرده ام.
شاید تحمل گذر از لذت گناه سخت باشد ولی مسلما در مقابل آن ایستادن لذت بخشتر است و ما این لذت کلی رو با لذتی آمیخته با گناه زود گذر عوض می کنیم .
در طول سالیان سال در مقابل تمام وسوسه های شیاطین زمان سر تسلیم فرو آورده ام ، در چنین حالی آیا می توانم در مقابل معبود و مالک جهانیان بیستم واز او برای زندگی فلاکت بارم گلایه کنم ، مسلما که نه؟؟؟؟؟
من اگر هم با خدای خود به طریق بده بستانی عمل کنم ، خوب چیزهای زیادی به خدا بدهکارم چون اوست که برای من نفس داده ، در مکانهای به کمکم رسیده که ندانسته ام و اگر امروز در این معامله بده بستانی بخواهیم چیزی از خدا بخواهم هیچ نمی خواهم چون تباه کرده ام تباه .